کسی ک مثل هیچکس نیست - فروغ فرخزاد
پایگاه تفریحی لوکس بلاگ | جک،اس ام اس،عکس،داستان،کلیپ،کتاب،نرم افزار
www.bia-bia.tk
من خواب ديده ام که کسي ميآيد من خواب يک ستاره ي قرمز ديده‌ام و پلک چشمم هي ميپرد و کفشهايم هي جفت ميشوند و کور شوم اگر دروغ بگويم من خواب آن ستاره ي قرمز را وقتي که خواب نبودم ديده ام کسي ميآيد کسي ميآيد کسي ديگر کسي بهتر کسي که مثل هيچکس نيست، مثل پدر نيست ،مثل انسي نيست ، مثل يحيي نيست ، مثل مادر نيست و مثل آن کسي است که بايد باشد و قدش از درختهاي خانه ي معمار هم بلندتر است و صورتش از صورت امام زمان هم روشنتر و از برادر سيدجواد هم که رفته است و رخت پاسباني پوشيده است نميترسد و از خود سيدجواد هم که تمام اتاقهاي منزل ما مال اوست نميترسدو اسمش آنچنانکه مادر در اول نماز و در آخر نمازصدايش ميکند يا قاضي القضات است يا حاجت الحاجات است و ميتواند تمام حرفهاي سخت کتاب کلاس سوم را با چشمهاي بسته بخواند و ميتواند حتي هزار را بي آنکه کم بيآورد از روي بيست ميليونبردارد و ميتواند از مغازه ي سيدجواد ، هرچهکه لازم دارد ، جنس نسيه بگيرد و ميتواند کاري کند که لامپ "الله " که سبز بود : مثل صبح سحر سبز بود . دوباره روي آسمان مسجد مفتاحيان روشن شود آخ .... چقدر روشني خوبست چقدر روشني خوبست و من چقدر دلم ميخواهد که يحيي يک چارچرخه داشته باشد و يک چراغ زنبوري و من چقدر دلم ميخواهد که روي چارچرخه ي يحيي ميان هندوانه ها و خربزه ها بنشينم و دور ميدان محمديه بچرخم آخ ..... چقدر دور ميدان چرخيدن خوبست چقدر روي پشت بام خوابيدن خوبست چقدر باغ ملي رفتن خوبست چقدر سينماي فردين خوبست و من چقدر از همه ي چيزهاي خوب خوشم ميآيد و من چقدر دلم ميخواهد که گيس دختر سيد جواد را بکشم چرا من اينهمه کوچک هستم که در خيابانها گم ميشوم چرا پدر که اينهمه کوچک نيست و در خيابانها گم نميشود کاري نميکند که آنکسي که بخواب من آمده است ، روز آمدنش را جلو بيندازدو مردم محله کشتارگاه که خاک باغچه هاشان هم خونيست و آب حوضشان هم خونيست و تخت کفشهاشان هم خونيست چرا کاري نميکنند چرا کاري نميکنند چقدر آفتاب زمستان تنبل است من پله هاي يشت بام را جارو کرده ام و شيشه هاي پنجره را هم شستهام . چرا پدر فقط بايد در خواب ، خواب ببيند من پله هاي يشت بام را جارو کرده ام و شيشه هاي پنجره را هم شسته ام . کسي ميآيد کسي ميآيد کسي که در دلش با ماست ، در نفسش با ماست ، در صدايش با ماست کسي که آمدنش را نميشود گرفت و دستبند زد و به زندان انداخت کسي که زير درختهاي کهنه ي يحيي بچه کرده است و روز به روز بزرگ ميشود، بزرگ ميشود کسي که از باران ، از صداي شرشر باران ، از ميان پچ و پچ گلهاي اطلسي کسي که از آسمان توپخانه در شب آتش بازي ميآيد و سفره را ميندازد و نان را قسمت ميکند و پپسي را قسمت ميکند و باغ ملي را قسمت ميکند و شربت سياه سرفه را قسمت ميکند و روز اسم نويسي را قسمت ميکند و نمره ي مريضخانه را قسمت ميکند و چکمه هاي لاستيکي را قسمت ميکند و سينماي فردين را قسمت ميکند درختهاي دختر سيد جواد را قسمت ميکند و هرچه را که باد کرده باشد قسمت ميکند و سهم ما را ميدهد من خواب ديده ام ...
http://www.roz2pix.rozblog.com/page/link

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 4 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط JaVaD

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

‎ ‏